شیطونی
دیشب گل پسرمون با بابایی برای خرید بیرون رفته بودند موقع برگشت برای خودش و آبجی ثنا پفیلا خریده بود گل پسرمون سهم خودش رو خورد ثناجونم هم سهمش رو توی ظرف غذا ریخت که امروز ببره مدرسه، محمد امین گریه و زاری میکرد که سهم ثنا رو هم می خوام ثنا هم قایم کرد . بالاخره آخرهای شب بود و من و بابایی هر کدوم به کاری مشغول بودیم و ثنا هم خواب بود .... بقیه مطلب را در ادامه مطلب ببینید یکدفعه بابایی متوجه شدکه اثری از محمد امین نیست تمام خونه رو گشت حتی توی کمد دیواریها رو کم کم داشتیم نگران می شدیم که دیدم بابایی با خنده از اتاق بچه ها اومد بیرون و گفت : محمد امین بیا بیرون اشکال نداره که پفیلای ثنا رو خوردی من فردا برای ثنا یکی دیگش رو م...